کمی نگران شدم

کمی نگران شدم

| به قلم :‌‌‌ reyhane ™

رهایم کردی و رهایت نکردم!
گفتم حرف ِ دل یکی‌ست
هفتصدمین پادشاه را هم اگر به خواب ببینی،
کنار ِ کوچه‌یِ بغض و بیداری
 منتظرت خواهم ماند!

ni9sl7bk2i5u894gc3iz.jpg

چشمهایم را بر پوزخند ِ این آن بستم
و چهره‌یِ تو را دیدم!
گوشهایم را بر زخم زبان این آن بستم
و صدای تو را شنیدم!
دلم روشن بود که یک روز،
از زوایای گریه هایم ظهور می کنی!
حالا هم،
از دیدن ِ این دو سه موی سفید در آینه تعجب نمی کنم!
فقط کمی نگران می شوم
می ترسم روزی در آینه،
تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند
و تو از غربت ِ بغض و بوسه برنگشته باشی!
تنها از همین می ترسم.



نظرات شما عزیزان:

ترلان
ساعت1:44---28 فروردين 1393
روزای روشن و شادش واسه اون

حسرت شبا بمونه واسه ما

اگه غصه هم نیاد سراغمون

دیگه فردا چی میمونه واسه ما؟
پاسخ:دیگه فردایی نمیمونه :(


عشق2طرفه
ساعت8:39---26 فروردين 1393
درســت زمانی که ســرت جــای دیگری گــرم است



دل مـــن همینــــجا یـــــــــخ میـــــزنــد !



چه فاصــله زیــادی است از سـر تـو تا دل مــن ...


پاسخ:لعنت ب این فاصله ها همینه ک دل منو آتیش زده :((((((((((


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: